در گلستان گل روی تو چه دیدن دارد
وای گلبوسه زلبهای تو چیدن دارد
وسط کوچه و بازار که مردم هستند
غیر رخساره روی تو ندیدن دارد
دست و پا قفل شود یا به اسیری بروم
گر رسم بر سر کوی تو خزیدن دارد
پشت پا کرده با دنیا و سراپرده ی آن
ناز رخساره روی تو کشیدن دارد
چمن و باغ و بهار وگل و بلبل زیباست
وصف گیسوی نتابیده شنیدن دارد
گر که سرمایه عمری همه اش یک نفس است
آن نفس در دل ساز تو دمیدن دارد
گل فروشند همه از همه جورش دارند
آن گل طالب دل از تو خریدن دارد (( سجاد دلیر))